نویسنده: حمید كاویانی پویا




 

جندی شاپور كه چندی در آغاز دوران ساسانی موردتوجه شاهان این سلسله قرار گرفته و در دوران انوشیروان به عنوان مركزی علمی و درمانی به اوج پیشرفت خویش نائل آمده و محل توجه دانشمندان و اطبای جهان آن روز واقع گردیده بود، در نخستین فتوحات مسلمانان مانند دیگر شهرهای خوزستان در قلمرو فرمانروایی هرمزان، سردار ساسانی قرار داشت و این واپسین سردار ساسانی نیز تلاش فراوانی نمود تا از آن در مقابل پیشروی اعراب دفاع نماید اما با تصرف شوش و شوشتر، مردم جندی شاپور نیز به محاصره افتادند، اما به دلیل استحكام حصار شهر و مقاومت جندی شاپوریان اعراب نتوانستند بر آن دست یابند و تنها با اعطای امان نامه از سوی مسلمین و پذیرش صلح از سوی جندی شاپوریان شهر سر تسلیم در مقابل مهاجمان فرو آورد و به تصرف اعراب مسلمان درآمد. (1)
این واقعه در سال 17هـ/ 638م. اتفاق افتاد. از این تاریخ به بعد جندی شاپور در متون جغرافیایی از سده‌ی نهم و مابعد آن برجسته می‌گردد، اما در تاریخ سیاسی تنها یك بار دوباره اذهان مورخین را به خود معطوف می‌سازد و سپس به طور مختصر در نیمه‌ی دوم سده‌ی نهم این امر اتفاق می‌افتد. (2)
درباره‌ی مكان جغرافیایی جندی شاپور در دوران اسلامی جغرافی دانان و مورخین اسلامی نظرات گوناگونی را ابراز داشته‌اند. (3) در این بین عده‌ای شهر پیشین جندی شاپور را همان محل فعلی شهر اهواز كنونی می‌دانند، در صورتی كه شهر جندی شاپور مترادف شهر اهواز نبوده بلكه مدت زمانی این دو شهر در یك واحد وجود داشته‌اند و محل دو شهر مذكور كاملاً مختلف بوده است، مسافت بالنسبه زیادی هم از یكدیگر (در حدود 140 الی 150 كیلومتر) داشته‌اند. بنابراین محل شهر پیشین جندی شاپور در جنب شهر اهواز نبوده بلكه در جنوب شرقی دزفول یعنی در حوالی قریه‌ی فعلی شاه‌آباد واقع است. (4)
ابن فقیه همدانی گندی شاپور را یكی از جاهای خوش آب و هوای ایران زمین و زیباترین مكان‌ها در گذشته و حال دانسته است. (5) مؤلف حدود العام نیز جندی شاپور را شهری آباد و با نعمت فراوان معرفی كرده است. (6) ابن خردادبه (متوفی 300هـ) در بیان شگفتی‌های سرزمین‌های گوناگون از دشت پربار و رودخانه‌های پر آب گندی شاپور یاد كرده است. (7) به گفته‌ی اصطخری گندی شاپور، شهری آباد بوده و یعقوب لیث صفاری برای فراوانی نعمت و پیوستگی آن با دیگر شهرها در این شهر جای گرفته است. (8) مقدسی نیز قرن چهارم از جندی شاپور به عنوان كوره و نیز قصبه‌ای با هوای دلگشا، مركز خوزستان، جایگاه سلطان با شكر فراوان كه به خراسان و عراق عجم (جبال) صادر می‌شده، یاد كرده است كه همه‌ی مردمش اهل سنتند، دو نهر و كارگاه‌های بافندگی بسیار و آبادی‌های گرانمایه و كشتزارها و ارزانی خیرات و فقیهان و ثروتمندان بسیار دارد. (9)
با نگاهی به منابع مختلف درمی‌یابیم كه شهر گندی شاپور از آب و هوای بسیار مطلوبی برای كار كشاورزی (به ویژه كشت نیشكر و برنج) برخوردار بوده و این عامل نیز از جمله عوامل مهم ترقی و توسعه‌ی این شهر در دوره‌ی پیش از اسلام و دوران نخستین اسلامی بوده است.
در دوره‌ی اسلامی نیز با وجود ركود نسبی كه به سبب ورود اعراب به شهر و عوض شدن حاكمان صورت گرفت و به دلیل اینكه اكثر ساكنان گندی شاپور مسیحی بودند و احتمالاً راضی به تغییر آیین خویش به اسلام نبودند، بنابراین شهر را ترك نمودند، گندی شاپور با افول روبرو شد. اما گندی شاپور به عنوان یك شهر كامیاب در اوایل دوران اسلامی پیش رفت (10) و در مورد توجه حكومت وقت به جندی شاپور كه آن را باید علت ادامه‌ی آبادانی و رونق این شهر پس از فتوحات اعراب دانست، لازم به ذكر است كه خلیفه عمر بر عاملان خود در سواد و اهواز و جندی شاپور نظارت شدیدی را اعمال می‌نموده است. (11)
با فتح جندی شاپور توسط عرب‌ها به دلیل مشقتی كه بر مردم در جریان فتوحات مسلمانان وارد گردید، توجه به علوم و دانش به ویژه علم پزشكی كه جندی شاپور پرچمدار آن بود، بسیار كاهش یافت و از این زمان بود كه شمار زیادی از موبدان، پزشكان ایرانی و دانشمندان مسیحی و سریانی و مصری و هندی و گندی شاپور را ترك كردند و حوزه‌ی علمی تعطیل گردید. از این پس این مؤسسه‌ی علمی و درمانی (بیمارستان و دانشگاه گندی شاپور) كه از حمایت و كمك پادشاهان ایران محروم مانده بود، می‌بایستی به تنهایی و فقط با كوشش پزشكان و استادان و كاركنان خود به كار خویش ادامه دهد، زیرا چه در دوران جنگ‌ها و فتوحات اسلامی و چه پس از آنكه خلافت امویان در شام مستقر گردید از طرف خلفا و دستگاه آنان هیچ گونه توجه و عنایتی به این مدرسه و بیمارستان نشد و حتی گفته شده كه در جریان امور این مؤسسات نیز كارشكنی‌ها و سنگ اندازی‌هایی از سوی عرب‌ها صورت گرفت. (12)
در تواریخ اسلامی خبری راجع به كمك اعراب به این مدرسه و یا علاقه‌ی آنان به پیشرفت و توسعه‌ی آن نمی‌بینیم. ولی به هر حال جندی شاپور توانست در دوران آشفتگی و بی‌توجهی نیز همچنان بر پای خود بایستد و مشعل دانش را فروزان نگه دارد.
آوازه‌ی شهرت دانشگاه و بیمارستان جندی شاپور پیش از فتوحات اعراب به گوش ایشان رسیده بود و در این آگاهی اعراب حارث بن كلده كه از جندی شاپوریان طب آموخته بود و در فارس طبابت كرده و ثروتی اندوخته بود، سهم بسزایی داشت. (13) حارث با بعثت پیامبر، اسلام آورده و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، بیماران را به استمداد از حارث توصیه می‌نمود و خود آن حضرت نیز پیشتاز این مسئله شد (14)، و حارث بن كلده و پسرش نضربن حارث بعدها در كسوت پزشك در خدمت خلفای راشدین وارد شدند. (15) در این باره آمده است كه پزشكی كه به هنگام ضربت خوردن عمر بن خطاب وی را ملاقات نموده و مورد درمان قرار داد، حارث بن كلده بوده است. (16)
بین سال‌های 30 و 35 تا 80 و 85هـ. عرب‌ها دریافتند كه باید از علوم مختلف كشورهای مجاور و از جمله از علوم موجود در حوزه‌ی علمی دانشگاه گندی شاپور بهره برداری كنند. به همین دلیل از سویی به كارشكنی در كار پیشرفت دانشگاه گندی شاپور پرداخته و از سویی دیگر به این اندیشه بودند كه خود بتوانند از علوم و فنون به ویژه از علوم طب بهره برند. پس به تقلید از بیمارستان جندی شاپور، در قلمرو خود به تأسیس بیمارستان پرداختند. (17)
جرجی زیدان در این باره می‌نویسد: «خلفای اموی از طب پیشرفته‌ی جندی شاپور اطلاع یافتند، پس چند نفر را برای آموختن طب و اداره‌ی امور بیمارستان آینده در دمشق رهسپار جندی شاپور كردند، آنها طب را فراگرفتند و پس از آموختن به دمشق برگشتند و در قلمرو حكومت امویان به ایجاد حوزه‌های درس طب (به روش دانشگاه جندی شاپور)‌پرداخته و تا جایی پیش رفتند كه درصدد برپایی بیمارستان در دمشق برآمدند، به همین دلیل در سال 88هـ. ولید بن عبدالملك خلیفه‌ی اموی دستور داد تا در شهر دمشق نخستین بیمارستان اسلامی تأسیس گردد. (18) آن گونه كه می‌بینیم نخستین نشئه‌های علم پزشكی در جهان اسلام، ریشه‌ها و منشأ خود را از ایران و مكتب جندی شاپور دریافت داشته است.
آن گونه كه گفته شد پزشكان و استادان جندی شاپور در فاصله‌ی فتح این شهر به روزگار خلافت عمر تا اوایل دوره‌ی عباسی مجبور بودند مستقل از حمایت حكومت به كار خود ادامه دهند و مدرسه و بیمارستان شهر را بگردانند. اما وقتی خلفا نیازمند طبیب حاذقی بودند و به دنبال بهترین طبیب از بهترین مركز طبی عصر خود می‌گشتند به جندی شاپور روی می‌آوردند. همان گونه كه حارث بن كلده و نضربن حارث در خدمت خلفای نخستین بودند، امویان نیز در احداث بیمارستان دمشق و هم در دربار خود از پزشكان جندی شاپوری بی‌بهره نبودند و بسیار محتمل است كه «ماسرجویه» طبیب یهودی عمر بن عبدالعزیز كه طبق گفته‌ی ابن جلجل كتاب اهرن القس بن اعین را در زمان مروان به عربی ترجمه كرده بود و عمربن عبدالعزیز آن را بعد از چهل روز تردید و استخاره اجازه‌ی انتشار داد، نیز از تحصیل كرده‌های جندی شاپور باشد، زیرا او اهل بصره بود و در آن روزگار برای آموختن طب در این منطقه‌ی مركزی جز جندی شاپور نبوده است. (19) همچنین خلفای اموی نیز از ابن اثال، پزشك نصرانی دانش آموخته‌ی جندی شاپور بهره می‌گرفتند. (20)
بنابراین ارتباط پزشكان جندی شاپور با مركز خلافت اسلامی را نباید تنها منحصر به دوران خلافت عباسی دانست و این ارتباط با قوت و ضعف همچنان پابرجا بوده است. اما نقطه‌ی اوج ارتباط و پیوستگی مركز علمی جندی شاپور با مركز خلافت را باید در دوره‌ی بنی عباس و در زمان ابوجعفر منصور، خلیفه‌ی عباسی دانست. منصور در سال 148هـ. دچار ضعف معده و بیماری سوءهاضمه گشت و پزشكان بغداد از علاج وی برنیامدند و بدین منظور پزشكان بغداد بعد از تشكیل جلسه‌ای به اتفاق رسیدند كه جورجیس بن بختیشوع را از جندی شاپور به بغداد فراخوانند. (21) از این تاریخ خلفا پیوسته در دستگاه خود پزشك یا پزشكانی از جندی شاپور داشتند ولی این نیازمندی هم باعث نشد كه نسبت به این مدرسه و بیمارستان توجه و مساعدتی نمایند، و این عدم مساعدت خلفا و اداره و تأمین مایحتاج بیمارستان توسط خودِ جندی شاپوریان از این جمله كاملاً پیداست. بدین نحو كه وقتی‌ هارون الرشید اراده كرد تا در بغداد بیمارستانی تأسیس نمایند و این كار را از طبیب خود بختیشوع خواست، بختیشوع، دهشتك رئیس بیمارستان جندی شاپور را به بغداد فراخواند تا این كار را برعهده‌ی او گذارد. دهشتك نیز با این جمله كه «سلطان را بر من وظیفه و مقرری نیست و بیمارستان جندی شاپور را من و برادرزاده‌ام برای خدمت به خلق و رضای خداوند اداره می‌كنیم» خود را موظف به قبول این تكلیف ندید و به جندی شاپور برگشت و یكی از شاگردان خود را برای این كار به بغداد فرستاد. (22) لیكن از دوره‌ی منصور عباسی به بعد هیچ گاه دربار خلفای عباسی از پزشكان جندی شاپوری خالی نبوده است.
در زمان‌ هارون الرشید و مأمون، پسر او، بغداد مركز نهضت ترجمه‌ی آثار علمی و یونانی به زبان عربی گردید. دو عامل مهم در این امر مؤثر بودند. یكی دارالعلم جندی شاپور در نزدیكی بغداد و دیگری دانشمندان مرو و خراسان كه در این دوره با مأمون و یا بعد از وی به بغداد آمده بودند. (23)
نخستین كتاب‌های طبی كه پس از اسلام و در عصر عباسیان به زبان عربی برگردانده شد، به وسیله‌ی جندی شاپوریان بود و مهم‌ترین كتاب‌هایی كه چه در طب و چه در داروسازی قرن‌ها مرجع اطبای اسلام بود به وسیله‌‌ی همان‌ها تألیف شده بود. از جمله مهم‌ترین این كتب كتاب الكناش تألیف جورجیس بن بختیشوع (24) و كتاب قوی الدویة المفرده تألیف عیسی بن چهاربخت و كتاب معروف قرابادین تألیف شاپور بن سهل رئیس بیمارستان جندی شاپور بود كه قرن‌ها همچون دایرة المعارف پزشكی و داروسازی از مراجع بسیار مهم علم طب به شمار می‌رفت. (25)
بسیاری از پزشكان جندی شاپور در تمدن اسلامی علاوه بر آنكه شاغل خدمات بزرگ طبی و بهداشتی بودند در طب اسلامی و شعب آن مخصوصاً داروسازی (صیدله) مقامی ارجمند داشتند. در كتب داروسازی تمدن اسلامی نام بسیاری از گیاهان طبی دیده می‌شود كه تمام یادگار جندی شاپور است. (26)
بنابر آن از روزگار منصور عباسی تا بیش از دو سده، پزشكان خاندان‌هایی همچون بختیشوع، ماسویه و... با پیشینه‌ی درخشان پزشكی در گندی شاپور هم پزشك خلیفگان و بزرگان دربار و هم پیشگامان ترجمه‌ی نوشته‌های كهن یونانی، هندی، سریانی و پهلوی در زمینه‌ی پزشكی و فلسفه و دیگر دانش‌های بیگانه به زبان عربی بودند. (27)
محققان علوم معتقدند كه در رشته‌ی انتقال علوم یونانی به عربی حلقه‌ها مفقود است كه پر كردن جای خالی آنها دشوار است. (28) با اینكه طبق برخی عقاید كه راه اصلی انتقال طب یونانی به دوره‌ی اسلامی می‌بایستی همان راه مستقیم یعنی مدارس یونانی مآب آسیای صغیر و اسكندریه باشد، مع ذلك در قرن‌های نخستین اسلامی اثر قابل ذكری از این راه در تاریخ طب عربی و اسلامی مشاهده نمی‌شود و آنچه آثار اصلی و اساسی است چه از نظر تعلیم طب و چه از لحاظ درمان بیمارستانی، همه از طریق ایران یا به تعبیر دقیق‌تر جندی شاپور به بغداد و عالم اسلامی راه یافته است. (29)
زیرا آن گونه كه در منابع ذكر گردیده وقتی خلفای اموی و عباسی به طبیب حاذق نیازمند شدند به جندی شاپور روی آوردند و هنگامی كه خواستند بیمارستانی برپا دارند باز هم به پزشكان جندی شاپور متوسل شدند و نخستین بیمارستان‌هایی هم كه در عالم اسلام تأسیس شد به تقلید از نمونه‌ی مدرسه‌ی جندی شاپور بود. (30) و معنی این واقعیات كه بیش از دو قرن مدرسه‌ی جندی شاپور بر طب اسلامی سیطره داشت، این است كه لااقل در این دوره هیچ یك از مدارسی كه نام آنها برده شد در طب علمی و درمانی به پای مدرسه‌ی جندی شاپور نمی‌رسیدند، زیرا همین خلفا به آسانی به سایر مراكزی كه ذكر شد، دسترسی داشتند و اگر آنها هم در همین ردیف یا نزدیك به آن بودند، می‌بایستی در همین دوره‌های نخستین از آنها هم در طب اسلامی اثری بدان گونه كه از جندی شاپور دیده می‌شود، منعكس می‌گردید. (31)
بنابراین به دلیل ترجمه‌ی دیگر آثار طبی و نجومی توسط جندی شاپوریان و ارتباط دانشمندان ایرانی و سریانی و یونانی و هندی با یكدیگر در جندی شاپور كه از دانش یكدیگر بهره‌ی فراوان بردند، پیشرفت علم در جندی شاپور از مدارس آسیای صغیر و سایر مراكزی كه در آنجا تعلیمات علمی با تعلیمات دینی آمیخته و حدود تعلیمات آنها محدود به همان حدود جغرافیایی بود، به مراتب بیشتر و بهتر بود. (32) پس پیوستگی بزرگ میان طب اسلامی و یونانی را باید در پزشكی ساسانی، خصوصاً در مدرسه‌ی جندی شاپور جستجو كرد نه اسكندریه. (33)
«اما چه شد كه دارالعلم جندی شاپور اندك اندك در گذر ایام قدرت و قوت خود را از دست داد؟» بی‌تردید ساخت بیمارستان بغداد و بیت الحكمه كه در زمان مأمون عباسی و با اقتباس از گندی شاپور تأسیس شد، پزشكان جندی شاپور را به خود جلب نمود و پویایی جندی شاپور كم كم رو به افول گذاشت و شهر بغداد جای حوزه‌های علمی گندی شاپور را گرفت و در قرن سوم هجری پزشكان و علمای دانشگاه گندی شاپور به بغداد منتقل شدند كه از حمایت دولت و تجهیزات بیشتر و بهتری برخوردار بود و فقط بیمارستان گندی شاپور و یكی دو كلاس طب و داروسازی به كار خود ادامه دادند كه آنها هم دوام نیاورده و چندی بعد تعطیل گشته و ده‌ها سال بعد ویران شدند. (34)
آخرین واقعه‌ی مهم تاریخی كه باعث گردید نام جندی شاپور در تاریخ اسلامی ذكر شود این بود كه یعقوب لیث صفاری پس از فتح خراسان و سیستان و فارس، هنگامی كه برای فتح خوزستان و عراق به این ناحیه لشكر كشید، جندی شاپور را به دلیل استحكام و نزدیكی‌اش به شهرهای بزرگ، مركز حكومت خود قرار داد و تا پایان عمر در آنجا ماند و همان جا دفن شد (265ق. / 879م.) (35) در ضمن در منابع تاریخی آخرین رئیس بیمارستان جندی شاپور را شاپور بن سهل ذكر كرده‌اند كه در سال 255ق. چشم از جهان فرو بست و ركود آن مركز آموزشی- درمانی آغاز گردید. (36)
لازم به ذكر است كه ما تا این تاریخ از فعالیت بیمارستان جندی شاپور در منابع خبری می‌بینیم و پس از آن تقریباً منابع از پرداختن به این مركز چشم پوشیده‌اند كه احتمالاً به دلیل ركود علمی و پایان رونق پیشین این بیمارستان باشد، بنابراین این تاریخ را به عنوان سرانجام شكوفایی این بیمارستان قرار دادیم اما احتمال می‌رود كه تا سال‌های بعد از مرگ شاپور بن سهل هنوز این بیمارستان به فعالیت خود ادامه داده باشد كه البته به دلیل كم رنگ شدن رونق و شكوه گذشته‌ی آن و انتقال پزشكان متبحر این مركز به بیمارستان‌های مجهزتری همچون بیمارستان‌های دارالخلافه، دیگر بیمارستان جندی شاپور و كاركنان و پزشكان آن یارای مقابله با بیمارستان‌های بزرگ را در خود ندیده و منابع نیز به دلیل انتقال پزشكانی همچون خاندان بختیشوع و ماسرجویه به بغداد، دیگر به شرح حال این پزشكان و فعالیت آنها در دارالخلافه نپرداخته و از توجه به بیمارستان جندی شاپور بازمانده‌اند. نكته‌ی قابل توجه اینكه سده‌ها پس از مرگ شاپور بن سهل، پزشك مشهور دوران خوارزمشاهیان و مؤلف نخستین كتاب بزرگ فارسی در طب به نام ذخیره‌ی خوارزمشاهی به خوزستان سفر نموده و از اطبای خوزستان نیز استماع كرده است. (37) و در كتاب خویش در سه جایگاه به موضوع نسخه‌ی دارویی بیمارستان جندی شاپور اشاره دارد. (38) بنابراین بعید نیست كه از بیمارستان جندی شاپور تا زمان جرجانی اثری باقی بوده و وی با مسافرات به خوزستان از نسخه‌های جندی شاپور آگاه شده باشد. البته احتمال بیشتر آن باشد كه جرجانی از طریق قراباذین شاپور بن سهل كه هنوز نیز باقی است یا از طریق طبیبانی دیگر، از نسخه‌های جندی شاپور اطلاع یافته باشد.
بیشتر مؤلفین كتب معتبر جغرافیایی و كتب تاریخ و سیَر، به مدفن یعقوب لیث در جندی شاپور اشاره كرده‌اند. (39)
یافته‌های باستان شناسان از شاه آباد، شامل سفال‌هایی از ساسانیان تا به اوایل دوره‌ی عباسیان، نشانگر آن است كه شهر برای هفت سده رونق داشته است تا اینكه در حدود سده‌ی دهم و یازدهم متروك گردیده است و تنها یك قلعه‌ی كوچك (قلعه‌ی خان) نسبتاً در دوره‌ی تیموری و دقیقاً در یك كیلومتری شمال ویرانه‌های جندی شاپور ساخته شده است. (40)
به طور كلی از نیمه‌ی سده‌ی چهارم هجری قمری گزارش‌ها رفته رفته از ویرانی گندی شاپور یاد می‌كنند. به گفته‌ی مقدسی در احسن التقاسیم، گندی شاپور از دست كردان آسیب دیده و رو به ویرانی نهاده اما دشت‌هایی پیرامون شهر هنوز پربار بوده، به گونه‌ای كه شكر خراسان و جبال را كشتزارهای گندی شاپور فراهم می‌آورده و كارگاه‌های بافندگی بسیاری در این شهر وجود داشته است. (41) نویسنده‌ی گمنام مجمل التواریخ و القصص (520ق.) از ویرانی شهر گندی شاپور و برجای ماندن تنها چند دهكده‌ی پراكنده از این شهر یاد كرده است. (42)
با وجود این هنوز در قرن چهارم جندی شاپور از اهمیت درخوری برای حكومت‌هایی همچون آل بویه برخوردار بوده است. آن گونه كه در میان دارالضرب‌های آل بویه، ضرابخانه‌ای نیز در جندی شاپور بوده است. (43)
بنابراین باید اذعان گردد كه تا سال 372هـ. شهر جندی شاپور هنوز آباد بوده و پس از آن به تدریج بر اثر هجوم طوایف مختلف از آن جمله تیره‌هایی از كردها به كلی ویران گردیده است. (44) خانم دیولافوا نیز در سفرنامه‌ی خود می‌نویسد: «تاریخ انحطاط و از بین رفتن جندی شاپور از قرن سیزدهم شروع شده است، یعنی در موقعی كه شهر شوشتر به وجود آمد و به تدریج یكی از شهرهای مهم ایران گردید، شهر جندی شاپور را چنان تحت الشعاع خود قرار داد كه بعدها نام آن هم از خاطره‌ها محو گردید.» (45)

پی‌نوشت‌ها:

1.در این باره اقوال گوناگونی از مورخین اسلامی ذكر شده است و داستان‌های متفاوتی برای فتح جندی شاپور توسط اعراب ذكر گردیده، به طور نمونه برخی از مورخین، امان خواستن جندی شاپوریان از سردار اعراب (ابوموسی اشعری) و پذیرش این درخواست را از سوی وی مطرح ساخته‌اند. رك به: تاریخ سیستان، تصحیح محمدتقی ملك الشعراء، وزارت فرهنگ و هنر، تهران، 1352، ص107-108؛ بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، ترجمه‌ی محمد متوكل، نشر نقره، 1367، ص533-535) و برخی دیگر- كه گفتار آنها بیشتر مورد تأیید و توجه محققین قرار داشته و از سوی مورخین كلاسیك نیز بارها در باب تصرف جندی شاپور نقل شده- واقعه را بدین گونه مطرح می‌سازند كه به هنگام طولانی شدن مدت محاصره و عدم غلبه‌ی نهایی طرفین درگیر، ناگهان مسلمانان دیدند كه درهای شهر گشوده شد و جندی شاپوریان بیرون آمدند و بازارها گشوده شد. سرانجام با تحقیقی كه صورت گرفت مشخص شد فردی مكنف نام كه اصل جندی شاپوری داشت، امان نامه‌ای نوشته و به شهر انداخته است تا قوم خود را در امان بدارد، اعراب نیز با مكاتبه‌ای كه با خلیفه‌ی خویش (عمر) نمودند این امان نامه را پذیرفته و جندی شاپوریان ملزم به پرداخت جزیه گردیدند. نك به: طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، ج5، انتشارات اساطیر، 1375، ص1910؛ ابن اثیر، الكامل، ج2، ص272.
2.Brnburg,ibid,p.134
3.رك به: ابن خرداد به، لابی القاسم عبیدالله بن عبدالله، المسالك و الممالك، محمد مخروم، دار احیاء التراث العربی، ص136-150؛ اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، مسالك و ممالك، به اهتمام ایرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1340، ص90-94؛ مقدسی، ابوعبدالله محمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه‌ی علی نقی منزوی، شركت مؤلفان و مترجمان ایران، 1361، همچنین انتشارات كومش، تهران، 1385، ص610-611؛ ابن رسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفیسه، ترجمه‌ی حسین قره چانلو، امیركبیر، تهران، 1380، ص 219-222.
4.نك به: اقتداری، احمد، آثار و بناهای تاریخی خوزستان، ج2، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، نشر اشاره، 1375، ص835. ابن حوقل فاصله‌ی شهر گندی شاپور را تا اندامش (نام قدیم دزفول)‌ دو فرسخ ذكر كرده و در اوایل قرن هشتم، ابوالفداء فاصله‌ی جندی شاپور تا شوش را شش فرسخ و تا شوشتر را هشت فرسخ آورده است. ابن حوقل، المسالك و الممالك، ترجمه‌ی جعفر شعار، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1345، ص85 و 361. ابن حوقل، صورة الارض، ترجمه‌ی جعفر شعار، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بی‌تا، ص224-228.
5.ابن فقیه همدانی، ابی بكر احمد بن محمد، ترجمه‌ی مختصرالبلدان، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بی‌جا، 1342، ص86-88 و 217.
6.وی از این شهر با عنوان «وندو شاور» نام می‌برد و این شهر را شهری آبادان و با نعمت بسیار كه گور یعقوب لیث آنجاست، معرفی می‌كند. حدود العالم من المشرق الی المغرب، به كوشش منوچهر ستوده، دانشگاه تهران، تهران، 1340، ص139.
7.ابن خرداد به، المسالك و الممالك، ص151.
8.اصطخری، مسالك و ممالك، 1340، ص92.
9.مقدسی، همان، 1361، ص 408.
10.Shahbazi Shahpur,Gondesapur The History,Encyclopedia Iranica,VOL.XI,PP.131-132.
11.اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج1، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1349- [1369]، ص250.
12.محمدی ملایری، محمد، «دانشگاه جندی شاپور»، مقالات و بررسی‌ها، نشریه‌ی گروه تحقیقاتی دانشكده‌ی الهیات و معارف اسلامی، دفتر پنجم و ششم، تهران، 1350، ص7؛ شهروینی، مهربان، دانشگاه گندی شاپور در گهواره‌ی تاریخ، پورشاد، تهران، 1381، ص203.
13.ابن عبری،مختصر تاریخ دول، ترجمه‌ی عبدالحمید آیتی، علمی و فرهنگی، تهران، 1377، ص156.
14.ابن عبری، 1377، همان.
15.ابن جلجل، سلیمان بن حسان طبقات الاطباء و الحكماء، ترجمه‌ی سیدمحمد كاظم امام، دانشگاه تهران، تهران، 1319، 1349، ص124.
16.ابن جلجل، همان.
17.شهروینی، ص 205.
18.تاریخ تمدن اسلامی، جرجی زیدان، ج3، ص248 و 281.
19.ابن جلجل، همان، 1319، ص133؛ امام شوشتری، ص170.
20.عیسی بك، ص54.
21.قفطی، ص218؛ ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج1، ترجمه‌ی سید جعفر غضبان و محمود نجم آبادی، دانشگاه تهران، تهران، 1349، ص317.
22.قفطی، جمال الدین، تاریخ الحكماء، ترجمه‌ی فارسی از قرن یازدهم هجری، به كوشش بهمن دارایی، دانشگاه تهران، تهران، 1371، ص140-141؛ محمدی ملایری، 1350، ص8. رضوی، دزفولی، احمد، شوشستان یا خوزستان، نوید، شیراز، 1380، ص267.
23.محمدی ملایری، همان، 1350، ص17.
24.گفته می‌شود حنین بن اسحاق كتاب كُناش را از سریانی به عربی برگرداند و این كتاب نخستین تألیف پزشكی بود كه در عصر عباسیان به عربی ترجمه گردید. بنگرید به: ابن ابی اصیبعه، همان، 1349، ص 332؛ آذرنوش، آذرتاش، «آل بختیشوع»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر كاظم موسوی بجنوردی، تهران، مركز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج1، ص 603.
25.اولیری، ص254.
26.نجم آبادی، ج2، ص92.رضوی، همان، ص 258.
27.نخستین، مهدی، تاریخ سرچشمه‌های اسلامی آموزش و پرورش غرب، آستان قدس، مشهد، 1367، ص35.
28.اولیری،دلیسی، انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، ترجمه‌ی احمد آرام، جاویدان، تهران، 1342، ص240.
29.محمدی ملایری، محمد، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، پیوست‌ها، توس، 1379، ص277.
30.عیسی بك، همان، ص54.
31.محمدی ملایری، 1379، ص 279.
32.Oleary.Delacy,Arabic thought and its place in history,London,1963,p.42
33.نصر، سیدحسین، تاریخ ایران (از فروپاشی دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان)، پژوهش دانشگاه كمبریج، ج4، امیركبیر، تهران، 1379، ص361.
34.شهروینی، ص 204 و 230.
35.اصطخری، 1340، ص93؛ اصفهانی، حمزه بن حسن، تاریخ پیامبران و شاهان (تاریخ سنی ملوك الارض و الانبیاء)، ترجمه‌ی دكتر جعفر شعار، انتشارات امیركبیر، 1367، ص 210. حدود العالم، 1340، ص139؛ ابن حوقل، همان، بی‌تا، ص28.
36.ابن عبری، همان، 1377، ص204. به گفته‌ی ابن عبری كتاب‌های شاپور بن سهل و از جمله كتاب اقرابادین را در بیمارستان‌ها و داروفروشی در عین اطمینان استفاده می‌كنند. (همان، همان جا).
37.دهخدا، علی اكبر، لغت نامه، به كوشش محمد معین، سیدجعفر شهیدی، دانشگاه تهران، چاپ جدید، تهران، مؤسسه‌ی لغت نامه، 1372، 1373، ص3146.
38.جرجانی، سیداسماعیل، ذخیره‌ی خوارزمشاهی، ج2، به كوشش محمدتقی دانش پژوه، ایرج افشار، دانشگاه تهران، تهران، 1344، 1350، ص691-692.
39.مسعودی، ج2، 1374، ص600.
40.Hansen,Archaelogical Reconnaissance and Soundings in Jundi Shahpur,Ars Orientalis 7,1968,pp.70-57.
41.مقدسی، همان، ج2، 1361، ص606-610
42.مجمل التواریخ و القصص، ص64.
43.فرای، ر.ن.، تاریخ ایران كمبریج، ج4، ترجمه‌ی حسن انوشه، امیركبیر، تهران، 1371، ص327.
44.مقدسی، همان، ج2، 1361، ص610.
45.دیولافوا، ژان، ایران، كلده و شوش، مصحح بهرام فره‌وشی، دانشگاه تهران، تهران، 1369، ص705.

منبع مقاله :
كاویانی پویا، حمید، (1393)، بیمارستان‌ها و مراكز درمانی در ایران: با رویكردی به پزشكان و وضعیت پزشكی از آغاز تا دوران مشروطه، تهران: امیركبیر، چاپ اول.